اميررضا اظهریاميررضا اظهری، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

امیررضا اظهری

دندان امبررضا

پسر گلم پنجشنبه شب خونه بابابزرگ مهمونی بود و همه دعوت بودیم آخر شب که همه رفتند بغل عمه معصومه بودی یه کم بی تابی میکردی دیدم عمه داره انگشتشو میزنه به دهنت تعجب کردم بعدش گفت چشمات روشن بالاخره امیررضا دندون درآورد منم خیلی خوشحال شدم آخه دکترت وقتی 6 ماهه بودی گفت داره دندون در میاره و تو هم تو 11 ماهگی دندون دار شدی عزیزدلم. سفیدی دندونت شنبه صبح معلوم شد و بی تابی و بی حوصلگیت شروع شد حتی دیشب تا صبح غرق تب بودی و نه خودت خوابیدی و نه منو و بابایی. خیلی نگرانت بودیم صبح بعد اینکه بابا رفت سرکار با هم دیگه خوابیدیم ولی بازم بی حوصله و کسلی اصلا بازی نمیکنی فقط تو بغلمی میذارمت زمین گریه میکنی. پسرم خیلی دوستت دارم قربون اون...
1 بهمن 1391

دندان امبررضا

پسر گلم پنجشنبه شب خونه بابابزرگ مهمونی بود و همه دعوت بودیم آخر شب که همه رفتند بغل عمه معصومه بودی یه کم بی تابی میکردی دیدم عمه داره انگشتشو میزنه به دهنت تعجب کردم بعدش گفت چشمات روشن بالاخره امیررضا دندون درآورد منم خیلی خوشحال شدم آخه دکترت وقتی 6 ماهه بودی گفت داره دندون در میاره و تو هم تو 11 ماهگی دندون دار شدی عزیزدلم. سفیدی دندونت شنبه صبح معلوم شد و بی تابی و بی حوصلگیت شروع شد حتی دیشب تا صبح غرق تب بودی و نه خودت خوابیدی و نه منو و بابایی. خیلی نگرانت بودیم صبح بعد اینکه بابا رفت سرکار با هم دیگه خوابیدیم ولی بازم بی حوصله و کسلی اصلا بازی نمیکنی فقط تو بغلمی میذارمت زمین گریه میکنی. پسرم خیلی دوستت دارم قربون ا...
1 بهمن 1391

دندان امبررضا

پسر گلم پنجشنبه شب خونه بابابزرگ مهمونی بود و همه دعوت بودیم آخر شب که همه رفتند بغل عمه معصومه بودی یه کم بی تابی میکردی دیدم عمه داره انگشتشو میزنه به دهنت تعجب کردم بعدش گفت چشمات روشن بالاخره امیررضا دندون درآورد منم خیلی خوشحال شدم آخه دکترت وقتی 6 ماهه بودی گفت داره دندون در میاره و تو هم تو 11 ماهگی دندون دار شدی عزیزدلم. سفیدی دندونت شنبه صبح معلوم شد و بی تابی و بی حوصلگیت شروع شد حتی دیشب تا صبح غرق تب بودی و نه خودت خوابیدی و نه منو و بابایی. خیلی نگرانت بودیم صبح بعد اینکه بابا رفت سرکار با هم دیگه خوابیدیم ولی بازم بی حوصله و کسلی اصلا بازی نمیکنی فقط تو بغلمی میذارمت زمین گریه میکنی. پسرم خیلی دوستت دارم قربون ا...
1 بهمن 1391

دندان امبررضا

پسر گلم پنجشنبه شب خونه بابابزرگ مهمونی بود و همه دعوت بودیم آخر شب که همه رفتند بغل عمه معصومه بودی یه کم بی تابی میکردی دیدم عمه داره انگشتشو میزنه به دهنت تعجب کردم بعدش گفت چشمات روشن بالاخره امیررضا دندون درآورد منم خیلی خوشحال شدم آخه دکترت وقتی 6 ماهه بودی گفت داره دندون در میاره و تو هم تو 11 ماهگی دندون دار شدی عزیزدلم. سفیدی دندونت شنبه صبح معلوم شد و بی تابی و بی حوصلگیت شروع شد حتی دیشب تا صبح غرق تب بودی و نه خودت خوابیدی و نه منو و بابایی. خیلی نگرانت بودیم صبح بعد اینکه بابا رفت سرکار با هم دیگه خوابیدیم ولی بازم بی حوصله و کسلی اصلا بازی نمیکنی فقط تو بغلمی میذارمت زمین گریه میکنی. پسرم خیلی دوستت دارم قربون ا...
1 بهمن 1391
1